درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
|
کافه زیر دریا
فکر میکردم تو همدردی ولی نه تو هم دردی
پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 18:33 :: نويسنده : سمانه
متاسف شدم نه برای اون برای خودم برای خودم که همچون او یک دخترم دختری از نسل تهمینه و آیین زهرا تهمینه و زهرایی که غرور و نجابتشان ترسانده بود خیلی ها را. میان ان همه چشم حیرت زده که سر و وضعش را نگاه میکردند قهقهه میزد همراه دخترکی دیگر من یک دخترم خیلی خوب میدانم که قهقهه ها تنها خنده هایی مصنوعی بود برای جلب توجه توجه که نه؛توجه ها... خیره در چشمان تعجب زده ی پسرک میان خنده های بلندش که با حرکاتی موزون همراه بود اعدادی را زمزمه کرد و فرمان نوشتن به پسرک داد چقدر دردناک بود وقتی که پسرک با پوزخندی تاسف بار جهت نگاهش را عوض کرد اره من متاسف شد فقط برای خودم... نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |